معنی دار دکت - جستجوی لغت در جدول جو
دار دکت
از درخت افتاده و مصدوم
ادامه...
از درخت افتاده و مصدوم
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر دار دوست
دار دوست
هر گیاه پیچنده مانند عشقه که به درخت مجاور خود بپیچد و بالا برود
ادامه...
هر گیاه پیچنده مانند عشقه که به درخت مجاور خود بپیچد و بالا برود
فرهنگ فارسی عمید
دار ملکت
(رِ مُ کَ)
دارملک:
دارای دارملکت او شاه مشرق است
کانواع نعمت از در دارا رسد مرا.
خاقانی
ادامه...
دارملک:
دارای دارملکت او شاه مشرق است
کانواع نعمت از در دارا رسد مرا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
داردست
(دَ)
عنب الثعلب و تاجریزی. (ناظم الاطباء)
ادامه...
عنب الثعلب و تاجریزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویر دور دست
دور دست
چیزی که رسیدن به آن مشکل باشد
ادامه...
چیزی که رسیدن به آن مشکل باشد
فرهنگ لغت هوشیار
کار دکتن
پیش آمد، اتفاق افتاده افتادن، به وقوع افتادن، به وقوع
ادامه...
پیش آمد، اتفاق افتاده افتادن، به وقوع افتادن، به وقوع
فرهنگ گویش مازندرانی
دم دکت
وبال
ادامه...
وبال
فرهنگ گویش مازندرانی
دار کر
بافه های گندم و جوی چیده شده بر روی درخت یا نپار
ادامه...
بافه های گندم و جوی چیده شده بر روی درخت یا نپار
فرهنگ گویش مازندرانی
دار کل
شاخه ی درخت، سرشاخه ی قطع شده ی درخت
ادامه...
شاخه ی درخت، سرشاخه ی قطع شده ی درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
دار کن
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
ادامه...
کسی که درخت ها را از ریشه در می آورد
فرهنگ گویش مازندرانی
دار وک
قورباغه ی سبز درختی
ادامه...
قورباغه ی سبز درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
دار تک
نوک درخت، جیرجیرک
ادامه...
نوک درخت، جیرجیرک
فرهنگ گویش مازندرانی
جر دکت
افتاده، سقوط کرده، به زمین افتاده
ادامه...
افتاده، سقوط کرده، به زمین افتاده
فرهنگ گویش مازندرانی
اش دکت
روستایی در بندپی بابل
ادامه...
روستایی در بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دکت
نوعی ناسزا به معنی: نامت بر افتد
ادامه...
نوعی ناسزا به معنی: نامت بر افتد
فرهنگ گویش مازندرانی
دار کتن
دارکوب
ادامه...
دارکوب
فرهنگ گویش مازندرانی
دله دکت
انجام کاری به صورت انتخابی یا نامنظم، فضول
ادامه...
انجام کاری به صورت انتخابی یا نامنظم، فضول
فرهنگ گویش مازندرانی
در دکتن
نمایان شدن، بیرون آمدن از زیر پوشش
ادامه...
نمایان شدن، بیرون آمدن از زیر پوشش
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دکتن
هول شدن، از خوشحالی در پوست خود نگنجیدن، از درخت فرو افتادن
ادامه...
هول شدن، از خوشحالی در پوست خود نگنجیدن، از درخت فرو افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
درد دکت
نوعی نفرین
ادامه...
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دار
در محیطی کوچک دور زدن و متوقف شدن
ادامه...
در محیطی کوچک دور زدن و متوقف شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دکاشت
از توابع دهستان بالاتجن قائم شهر
ادامه...
از توابع دهستان بالاتجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دنی
برگردانده شده
ادامه...
برگردانده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دوس
غذا خوردن یا انسان از روی بی میلی، به درخت بسته شده و کنایه
ادامه...
غذا خوردن یا انسان از روی بی میلی، به درخت بسته شده و کنایه
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دول
گندم آسیاب، تنه ی خالی شده ی چوب ضخیم جهت انباشت گندم، اشیای
ادامه...
گندم آسیاب، تنه ی خالی شده ی چوب ضخیم جهت انباشت گندم، اشیای
فرهنگ گویش مازندرانی
دار دین
از توابع بخش بهنمیر بابل
ادامه...
از توابع بخش بهنمیر بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
باد دکت
مبتلا به بیماری رماتیسم یا بیماری نفریت، نوعی نفرین
ادامه...
مبتلا به بیماری رماتیسم یا بیماری نفریت، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
در دکت
نوعی نفرین
ادامه...
نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
دل دکت
به دل افتاده –برات شده، یک در میان
ادامه...
به دل افتاده –برات شده، یک در میان
فرهنگ گویش مازندرانی